با کمال تأسف و درد از خبر درگذشت شهین توکلی در ایران مطلع شدم. در سال تاریخی ۱۳۵۰ که رزم دلاورانه آگاهترین و با سوادترین کمونیستهای ایران تحت نام چریکهای فدائی خلق لرزه بر اندام رژیم شاه افکنده و برای تودههای تحت سلطه دیکتاتوری و اختناق در ایران فضای نوین و شاداب مبارزاتی آفریده بود، شهین توکلی به عنوان یک زن مبارز در حالی که مادر کودکی یک ساله بود همراه با همسر رزمندهاش سعید آریان در این تشکل انقلابی فعالیت میکرد. اما پس از مدت کوتاهی در سوم خرداد همان سال او و همسرش سعید در جریان درگیریای که به شهادت رفیق کارگر آگاه و رزمنده، چریک فدائی خلق، اسکندر صادقینژاد منجر گشت اسیر دست نیروهای امنیتی رژیم شاه شد. شهین در ضمن خواهر حمید توکلی یکی از کادرهای اولیه و برجسته چریکهای فدائی خلق بود و تعالیم مبارزاتیاش را از این رفیق بسیار صادق و انقلابی فرا گرفته بود.
اولین آشنائی من با شهین در زندان و به هنگامی بود که هر یک در یکی از سلولهای زیرزمین شهربانی کل کشور «شاهنشاهی ایران» اسیر دست جلادان رژیم شاه بودیم، در دورهای که خشم و کینه شدید نسبت به دشمن و ایمان به درستی راه مبارزه مسلحانه برای رسیدن به پیروزی در وجود محبوسین در آن سلولها زبانه میکشید و فضای مبارزاتی را بر آن زیرزمین با همه محدودیتهایش حاکم ساخته بود.
در زندان اوین نیز چهره متین شهین با روحیه مبارزاتیاش را به یاد میآورم بهخصوص در آن ملاقاتهای فراموش نشدنی با رفقائی که چند روز بعد با سری افراشته پا در میدان تیرباران چیتگر نهادند و خونشان نهال انقلاب را در ایران بارور ساخت. صحنه ملاقات با رفیق کبیر مسعود احمدزاده فراموش نشدنی است آنجا که شهین با درک وجود بسیار ارزشمند رفیق مسعود، از روی شوق و با مهر فراوان سر رفیق را به آغوش گرفت. ملاقاتی دیگر در اتاقی در اوین با چند تن از رفقا و در میان آنها با همسر و برادر انقلابیاش بود و او میدانست که این، آخرین دیدار با این عزیزانش خواهد بود. گفته سعید در این اتاق به شهین در رابطه با فرزند دلبندشان هرگز از یادها نخواهد رفت. او آشنای زحمتکشی را به یاد شهین آورد و گفت: «رضا نمیتونه بچه داشته باشه، خودت میدونی چرا؟ چون که بچههایش از گرسنگی و بیدوائی میمیرن». با این سخن چریک فدائی خلق، رفیق سعید آریان نشان داد که آگاهی از کدام دردها و از چه ضرورتهای مبارزاتی و در راستای کدام خط مشی مبارزاتی او را آماده فدا کردن جانش در راه رهائی کارگران و زحمتکشان کرده بود و… بعد زمانی رسید که من و شهین به همراه چند زن مبارز دیگر اولین زندانیان سیاسی زن در زندان قصر را در ایران تشکیل دادیم. در این زندان نیز شهین همچنان به آرمانهای انقلابیاش وفادار ماند که شرحش تا حدی در کتاب «حماسه مقاومت» آمده است. او به ۵ سال زندان محکوم شده بود ولی با توجه به سیاستی از رژیم شاه در سال ۱۳۵۵ که زندانیان سیاسی را با وجود تمام شدن دوره محکومیتشان از زندان آزاد نمیکردند (همانند دوره جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ «ملی کشی» میکردند) او نیز همچنان در زندان ماند تا زمانی که تحت تأثیر جنبش مسلحانه جوّ جامعه تغییر کرد و او از زندان آزاد شد.
از اینکه شهین پس از آزادی از زندان فعالیت سیاسی داشته است یا نه اطلاعی ندارم. میدانم که او در شهر زادگاهش مشهد در کنار خانوادهاش زندگی میکرد و گفته میشود که مشغول کار سیاسی نبود. اما مطلع شدم که در دهه ۶۰ که رژیم خونخوار جمهوری اسلامی برای تقویت پایههای رژیمش به همه جا یورش میبرد و تا جائی که میتوانست زندانیان سیاسی دوره شاه را دستگیر میکرد، شهین را نیز در مشهد دستگیر و مدتی در سیاهچالهای خود زندانی نمود.
اغراق نیست اگر بگویم که هر زمان مروری بر گذشته داشتهام شهین را به یاد آورده و از زخمهای دل او و بر مصیبت هائی که دشمنان خلقهای ایران، دو رژیم وابسته به امپریالیسم شاه و جمهوری اسلامی بر او وارد کردند، قلبم به درد آمده است. زخمهای دل او را به خوبی میشناختم، زخم اعدام همسر و برادر انقلابیاش در ۱۱ و ۱۲ اسفند سال ۱۳۵۰، زخم شهادت سیمین عزیز خواهر شهین و حمید توکلی در سال ۱۳۵۵ در صفوف سازمان چریکهای فدائی خلق. سیمین را به هنگامی که به ملاقات شهین میآمد من نیز از پشت میلههای زندان میدیدم. کاملاً میشد دید و تشخیص داد که وجود او یکپارچه عشق به مبارزه برای رهائی تودهها بود. در زندان قصر غمهای شهین شامل دوری از فرزند شیرخوارهاش هم بود که نامش را به یاد گرامی صمد بهرنگی، «صمد» گذاشته بودند. شهین در زندان چه لالائیهائی برای صمد کوچولو میخواند و با طبع شاعرانهاش چه نامههائی برای او مینوشت و البته نه برای ارسال، بلکه پنهانی برای دل خودش. اما آنچه بیش از هر چیز با به خاطر آوردن شهین قلبم را فشرده کرده است محبوس شدن او در زندان جمهوری اسلامی میباشد. او با زخمهای دلش در آن زندان که شکنجهگاهی بدتر از زندانهای رژیم شاه بود چه وضعیتی داشت و بر او چه گذشته بود!
شهین توکلی با همه رنجها و غمهایش نمونهای از میلیونها تودههای دربند ایران بود که رژیمهای شاه و جمهوری اسلامی به مثابه رژیمهای دستنشانده امپریالیسم و مدافع سیستم سرمایهداری وابسته در ایران برای تأمین منافع سرمایهداران داخلی و خارجی زندگی آنان را با غم و مصیبت آمیختهاند. یاد شهین توکلی را گرامی میدارم و برای خانواده محترم توکلی که این عزیز را از دست دادند، صبر و بردباری آرزومندم.
اشرف دهقانی
۲ اکتبر ۲۹۲۱ برابر با ۱۰ مهر ۱۴۰۰
پ. ن
شهین در سلول شهربانی در رابطه با خوشه انگوری که زندانبان (استوار فرهنگ) به او داده بود شعری سروده بود که به خوبی تأئیدی بر روحیه مبارزاتی وی در آن دوران میباشد. آن شعر را از کتاب «حماسه مقاومت» در اینجا نقل میکنم:
لحظهای پیش مرا زندانبان
خوشهای خشم کرامت آورد
از پس دانه سرخ انگور
چهره خونباری دیدم
چهره خونبار دژخیم!
و پس آنگاه
تملقهای آن
مردک خائن را بشنیدم
که: بخور دخترکم، طفلک من!
خوشه از وی نستاندم آسان،
تا مپندارد مزدور،
درد من، دوری از انگور است.
۴۹ دانه خشم، ۴۹ قطره خون
کی توانم بخورم!؟
من در این خوشه سرخ
خون عزیزانم را میبینم
خون یاران شهیدم را
شهد این تحفه مرا هست شرنگ
تلختر، تلختر، حتی از آن.
خوشه را با نفرت بفشردم در چنگ
و شمردم با خود، قطرههای خون را
که از آن خوشه دشمن میریخت:
پانزده، دو، سه، دو، و یک *
بیست و سه قطره خون، بیست و سه دانه خشم
بیست و شش دانه دیگر باقی است.
میفشارم با خشمی افزون در چنگ
یعنی ای کاش زان دونان باشد
زان دونان و پلیدان باشد
آری … هدیه دشمن هم حتی
خشم و کینانگیز است…!
———————————
* پانزده: به نشانه ۱۵ رفیق شهید سیاهکل. دو: رفقا جواد سلاحی و خلیل سلماسینژاد. سه: رفقا پویان، اسکندر صادقینژاد، رحمت پیرونذیری. دو: رفقا کاظم سلاحی و احمد خرمآبادی. یک: رفیق بهروز دهقانی.
از همین دسته
مسیری که برای سوسیالیسم در روسیه طی شد! رفیق اشرف دهقانی
چاپ جدید نقدی بر کتاب اسپارتاکوس منتشر شد!
مصاحبه «پیام فدایی» با رفیق اشرف دهقانی در مورد کتاب جدیدش!