در سال ۱۳۴۹، رفیق پویان به هنگام باز و بسته کردن کُلت کمریاش، به اشتباه تیری شلیک میکند که به خود او اصابت مینماید. وضعیت او به گونهای بود که احتمال مرگاش میرفت. در این زمان بود که رفیق انقلابی، پویان، در حالی که تصور میکرد که دقایقی بعد زندگی را بدرود خواهد گفت، در همان حالتی که خون از او میرفت، شروع به نوشتن آخرین اندیشهها و رهنمودهایش به رفقا نمود و آن نوشته را با دو شعار «پیروز باد انقلاب» و «زنده باد کمونیسم»، به پایان رساند. یکی از «آخرین سطرهای آوازهای سرخ و بلند» پویان، اینگونه بر صفحهی کاغذ، نقش بستند.
شعر زیر که در وصف رفیق کبیر امیرپرویز پویان و چگونگی واپسین نبرد و شهادت او سروده شده، شرایط آغاز مبارزه مسلحانه چریکهای فدائی خلق را انعکاس داده است. چریکهای فدائی خلق در سال تاریخی ۵۰ خالق چنان سلحشوریهای بینظیر و شگفتیهائی بودند که در شرایط تسلط رعب و وحشت و حاکمیت «انبوه کهنسال ترس و خفت» در جامعه، روحیه رزمندگی را در تودهها بیدار میکرد. در شرایط آن روز جامعه ایران حرکتهای شجاعانهای که از طرف چریکها صورت میگرفت، حتی اگر شهادت یا دستگیری رفیقی را در پی خود داشتند، این فقدانهای دردناک در چشم تودهها به معنی تداوم مبارزه مسلحانه علیه دشمنانشان و به منزله جوشش چشمۀ نویدبخش زندگی در زمان استیلای اهریمن تاریکی بود. تأثیر مقاومت قهرمانانه رفقا پویان و پیرو نذیری در خانه محاصره شدهشان و چگونگی جانباختن آنها در خانهای که رگبار مسلسلهای دشمن با نوای سمفونی بتهوون در هم آمیخته بود، یکی از تجلیات این حقیقت تاریخیست.
مبارزه جانانه و توأم با صداقت و پاکی چریکهای فدائی خلق بیانگر تولد یک فرهنگ جدید، یک اخلاق نوین، یعنی «اخلاق فدایی» در جامعه بود و در همان حال نیروهای دشمن را شدیداً در بهت و حیرت فرو میبرد. همین نیروها بودند که در نزد زندانیان سیاسی نمیتوانستند- هر چند با تلاش برای تمسخر – اعتراف نکنند که وقتی به جسد رفقا پویان و پیرو نذیری دست یافتند هنوز «سمفونی بتهوون» در حال نواختهشدن بود.
اشرف دهقانی- خرداد ۱۴۰۰
شعری برای پویان
از مرگ نيز نيرومندتر برخاستی
و با حنجره دوستداشتنیات خواندی
آوازهای سرخ و بلندت را
روی فلات خفته در بند:
«بر پا برهنگان، بر پا گرسنگان،
بر پا ستمکشان»
برای خلق ميهنات اسلحه به دوش گرفتی
و خشاب اسلحهات
با گلولههائی از آلياژ کينه و خشم پُر بود
گلولههائی از آلياژ خشم و کينه خلق
زيباترين زيور، برای سينه مزدوران
تو و يارانات با پرههای حنجره مسلسلها
فرياد برداشتيد
چنان عظيم، چنان عظيم
که خلق خسته تکان خورد
و قصرهای خون و ستم به لرزه درآمد
تو در دلهای خلق میگشتی
و همچنان میخواندی
آوازهای سرخ و بلندت را
پر شور
و در مرکز ستم، به قلب ستم شليک میکردی
با گلوی کينه فرياد برمیداشتی
و خاک ميهنات در هيجان و اميد میسوخت
سه هزار رنجر
سه هزار چترباز
ليک آنها تنها جنازهات را يافتند
چرا که تو با آخرين گلوله خود
به شهادت رسيده بودی
با اينهمه پيش از آنکه جرأت کنند
به تو نزديک شوند
جنازهات را به گلوله بستند
چقدر میترسيدند
تو شهيد شدی
و با گلوی خونين خواندی
آخرين سطرهای آوازهای سرخ و بلندت را
روی فلات بيدار
«مرگ بر مزدوران»
«زنده باد خلق»
تو شهيد شدی
با اينهمه هنوز از تو میترسند
بيهوده نيست
تنها خاطرهات
و ميراث کينهای که به جا نهادهای
برای شعلهور کردن آتشهای جوان کافیست
تو نمردهای، نه
در ياد خلق نامات پابرجاست
کاش میديدی که طوفان شکوفه داده است
و ياران ناشناختهات که بسيارند
– چرا که تو رفيق خوب خلقها بودی –
برخاستهاند
و چه پُر شکوه!
اين شکوفههای سرخ، آرزوی تو بود
کاينک شکفته چنين انبوه
ای ستاره خونين
ای شاخه بزرگ بارور طوفان
از همین دسته
مسیری که برای سوسیالیسم در روسیه طی شد! رفیق اشرف دهقانی
چاپ جدید نقدی بر کتاب اسپارتاکوس منتشر شد!
مصاحبه «پیام فدایی» با رفیق اشرف دهقانی در مورد کتاب جدیدش!