سرمقاله پیام فدایی ، ارگان چریکهای فدایی خلق ایران، شماره ۲۵۳ ، مرداد ماه ۱۳۹۹
با تداوم بحران گریبانگیر جمهوری اسلامی و بنبست این رژیم در جلوگیری از تداوم و تشدید مبارزات کارگران و تودههای تحت ستم ایران، مدتهاست که در دستگاههای ارتباط جمعی داخل و خارج کشور به طور محسوسی بر حجم تبلیغات به نفع رژیم سابق و طرفداران سلطنت افزوده شده است. یکی از سرچشمههای نشر این تبلیغات جهتدار در داخل ایران و در دل خود نظام حاکم قرار دارد. در داخل کشور روزی نیست که در یکی از شبکههای متعدد تلویزیونی حکومت، جمهوری اسلامی به طور مستقیم و غیرمستقیم بلندگویی در جلوی دهان این یا آن «کارشناس اقتصادی و اجتماعی» خود نظام و حتی برخی آخوندهای صاحب منبر قرار ندهد تا آنان از این طریق و از قلب دستگاه تبلیغاتی جمهوری اسلامی تحلیل هایی یا در ستایش از قدرت سرکوب «چکمه های» رضا خان قلدر و یا اقدامات به اصطلاح مردمی در دوران «طاغوت» یعنی رژیم وابسته و سرکوبگر شاه به خورد مخاطبان شان بدهند. در این میان اظهارات صادق زیبا کلام از «کارشناسان» رسوا و مجیزه گوی رژیم قابل توجه است که در بحبوحه جنبش سال ۸۸ چنین تبلیغ می کند: «ایرانی که امروز وجود دارد مدیون چکمه رضاخان است و به نظر من رضا شاه خدمات زیادی را به ایران كرد». این اظهارات ضد مردمی و عوامفریبانه اکنون سال هاست که با عبارات مختلف در رسانه های تبلیغاتی حکومت نظیر سایت «تاریخ ایرانی» و روزنامه شرق و … چه در قالب «نقد» و چه در پوشش «میز گرد» و «مناظره» تکرار و تبلیغ می شود. زیبا کلام جهت تبلیغ به نفع رضا شاه، حتی کودتای ۱۲۹۹ وابستگی آشکار رضا خان به امپریالیسم انگلیس را منکر شده و با این عنوان که «نگاه جدیدی در جامعه ایران به تاریخ شکل گرفته است که تلاش میکند پوسته ایدئولوژیک و حکومتی تاریخنگاری در ایران را بشکند و این نویدی است که نشان میدهد ما در دهههای آتی شاهد نگاه جدیدی به مشروطه و دورههای پس از آن خواهیم بود»، مطرح می کند که «رضا شاه آدم خیلی بدی نبوده» و «خدمات زیادی» به «ایران» کرده است! https://www.tabnak.ir/fa/news/129888
در خارج از کشور نیز در سال های اخیر، شبکه های تلویزیونی غول پیکر فارسی زبانی به راه افتاده اند که گرچه منابع مالی و هویت سیاسی صاحبان صوری آن ها نامعلوم است، اما خط سیاسی آشکار و مشخصی را به پیش می برند. این شبکه ها (تلویزیون «من و تو» و با فاصله کمی از آن «ایران اینترنشنال») ۴۱ سال پس از به گورستان تاریخ سپرده شدن رژیم شاه، رسما به بلندگوی طرفداران سلطنت تبدیل گشته و هر یک به شیوه ای به طور سیستماتیک با عوامفریبی از دورۀ پیشا جمهوری اسلامی، چهره یک سرزمین گل و بلبل را برای تودههای ستمدیده رله می کنند.
با توجه به این که تبلیغات مورد بحث کار خود را با مقایسه دوره شاه و جمهوری اسلامی و متمدن جلوه دادن رژیم شاه پیش می برند، لازم است اندکی از نزدیک با تم تبلیغاتی آن ها آشنا شویم و ببینیم که چه هدفی را تعقیب می کنند.
تبلیغات پروسلطنتی چه میگویند؟
رکن مهم تبلیغات به نفع سلطنت و رژیم گذشته در شبکه های خارجی که برای مردم ایران برنامه پخش می کنند بر پایه این دروغ بزرگ قرار دارد که گویا در زمان حکومت شاه تبهکار وضع «همۀ» مردم «خوب» بود. «همه» در« رفاه» و «صلح» و «امنیت» زندگی میکردند و «ایران» فارغ از تمام دردها و رنج های موجود در زمان جمهوری اسلامی، فارغ از اختلاس و فساد و سرکوب در حال پیشرفت به سوی «تمدن بزرگ» (اصطلاحی که به خاطر رسوایی اش در زمان شاه تنها باعث خندۀ روشنفکران و مایه جوک های آنان میشد) «صنعتی»شدن و مدرنیزه بود. در برنامه هایی نظیر «تونل زمان» تلویزیون «من و تو»، از ایران زمان شاه در نزد مخاطب بی اطلاع، تصویر یک سرزمین «گل و بلبل» و «مردمان آزاد» و یک بهشت برین ترسیم می گردد. این ایده ها به طور مرتب با دروغ های گوبلزی به شکل ارائۀ تصویری یک طرفه و خالی از حضور و تجلیات دردناک زندگی میلیون ها تن از کارگران و زحمتکشان نظیر فقر و بیکاری و محرومیت، تکثیر گشته و به خورد مخاطب بی اطلاع داده می شوند. شکی نیست که کذب این القائات در نزد نسلی که تجربه زندگی در دیکتاتوری زمان شاه را در کوله بار خود دارد، امری بارز و واضح است؛ اما برای نسل هایی که آن دوره را ندیده و تجربۀ آن ها در این زمینه به «تاریخ نگاری» ارائه شده توسط این منابع، محدود می گردد، دروغ های فوق ممکن است بر بستر جنایات انبوه جمهوری اسلامی در حق مردم، گوش های شنوایی پیدا نماید.
واقعیت این است که شرایط دردناک زندگی کارگران و زحمتکشان و شکاف طبقاتی بزرگ میان توده عظیم تحت ستم و طبقه انگل استثمار کننده در دوره شاه در تصاویر به جا مانده از آن دوران، در خاطرات مکتوب، در ادبیات و شعر و مهمتر از همه در روند مبارزات تودهها علیه ظلم و ستم های بی حد رژیم شاه و در مطالبات برحق توده ای ثبت شده اند و گذشت زمان و عوامفریبی مرتجعین، هیچ یک، قادر به محو آن واقعیات نیستند. در سال های انقلابی ۱۳۵۶ و ۱۳۵۷ تودهها نه فقط جهت پایان دادن به فقر و مصیبت های ناشی از مظالم اقتصادی به پا خاسته بودند، بلکه فریاد آن ها از سلطه دیکتاتوری و اختناق و پایمال شدن طبیعی ترین حقوق انسانی شان چون آزادی بیان، آزادی اجتماعات، حق تشکل و غیره بلند بود و از آن جا که تودههای ما در آن زمان به خوبی آگاه بودند که منشاء همه ستم های اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در جامعه خفقان زده ایران، تحت سلطه امپریالیستها بودن جامعه میباشد، آزادی و استقلال شعار اصلی آنان را در جریان انقلاب علیه رژیم شاه تشکیل می داد. اما رسانه های مزبور با نادیده گرفتن این واقعیت و کتمان آن از مخاطبین، عمده تبلیغات خود را به مقایسه تجریدی به نفع سلطنت بین شرایط حاکم بر جامعه کنونی ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی و رژیم شاه قرار داده اند، تا شاید با این ابزار، مخاطبینی از میان اقشار نا آگاه جامعه و یا نسل هایی که دوران ستمشاهی را به چشم ندیده اند برای خود بیابند.
هسته اصلی «استدلال» برای متمدن جلوه دادن جامعه ایران در دوران پهلوی و «پیشرفت» و «ترقی» در آن، شدت و گسترش فقر و فاقه در جامعه کنونی و تکیه بر انبوه جنایات غیر قابل انکار جمهوری اسلامی در طول ۴۱ سال گذشته علیه کارگران و زحمتکشان، تودههای محروم، زنان، جوانان و خلقهای تحت ستم و… میباشد. اما، واقعیت این است که تمام آن چه از زشتی و پلیدی در شرایط کنونی ایران تحت سلطه جمهوری اسلامی شاهدیم حاصل روندی است که از دوره رضا شاه با تحت سلطه امپریالیسم قرار گرفتن جامعه ایران و تداوم آن در ابعاد دیگری در دوره شاه آغاز گشته است. به عبارت دیگر باید این حقیقت را با قاطعیت بیان نمود که جمهوری اسلامی در زمینه ظلم و ستم و سرکوب و جنایت پیشه گی و در گسترش فقر و مصیبت های گوناگون برای تودههای میلیونی نه تنها سیاست های ضد مردمی شاه را ادامه داده، بلکه آن ها را به حد کمال رسانیده است. در اثبات این واقعیت تنها کافی است به چند مورد که بیانگر تفاوت در چگونگی خدمت این دو رژیم وابسته به امپریالیسم به منافع اربابان خود میباشد اشاره کنیم و نشان دهیم که این دو رژیم در دو شرایط متفاوت در مقابل اربابان شان وظیفه ای جز به تاراج دادن ثروت های مردم ایران در جهت تأمین منافع امپریالیستها به عهده نداشته اند. این منشاء تمام مصیبت ها، نابسامانی های اجتماعی و حاکمیت دیکتاتوری و خفقان در جامعه ما بوده است، امری که در هر شرایط، عملکرد و ابعاد خاص خود را دارد.
واقعیاتی در مورد شرایط اقتصادی زمان شاه و جمهوری اسلامی
ایران در دوره شاه و بویژه سال های آخر حکومت او تا ۶ میلیون بشکه نفت می فروخت. اما درآمد حاصل از این فروش عظیم چگونه صرف میشد؟
درآمدهای نفتی ایران در سال های میانه دهه ۵۰ با رشد چهار برابری به طور متوسط به بیش از ۲۰ میلیارد دلار در سال ( ۲۴ میلیارد و ۲۰۰ میلیون دلار در سال ۱۳۵۵) رسیده بود. در حالی که جمعیت کشور حدود ۳۴ میلیون نفر بود. با این وجود به دلیل وابستگی تا مغز استخوان حکومت شاه به امپریالیستها یعنی سرمایهداری انحصاری جهانی، این مردم نبودند که از بابت فروش منابع طبیعی مملکت، سود می بردند؛ برعکس عواید نفتی در جهت سیاست و منافع اربابان جهانی حکومت شاه خرج میشد. مطابق آمار موجود بخش بزرگی از این درآمدها حدود حداقل ۵/۵ میلیارد دلار در سال خرج خرید سلاح میشد که به هیچ وجه در جهت منافع ملی مردم ایران قرار نداشت. میلیاردها دلار نیز صرف واردات کالاهای مصرفی مختلفی از کشورهای امپریالیستی میشد، وارداتی که بازار ایران را اشباع میکرد. این سیاست اشباع سازی یا «دامپینگ» (بازار شکنی) در واردات به ایران خانه خرابی تولیدکنندگان خرده پایی را به همراه داشت که قدرت رقابت با سرمایه ها و کالاهای وارداتی انحصار های امپریالیستی را نداشتند. به عنوان مثال تحت همین سیاست های دیکته شده، ایران که زمانی صادر کننده گندم و محصولات کشاورزی بود در طول حکومت پهلوی دوم به وارد کننده گندم تبدیل شد. امری که در کنار سایر سیاست های ضد مردمی حکومت شاه به خانه خرابی و ورشکستگی هزاران هزار کشاورز خرده پا و موج مهاجرت و هجوم آن ها به حاشیه شهرها و گسترش حلبی آباد ها منجر گشت. اگر سایت بانک جهانی و آمارهای موجود در آن را معیار قرار دهیم، در اواسط دهه ۵۰ یعنی در دوره اوج شکوفایی اقتصادی دوران شاه، با وجود تولید چهار برابری نفت نسبت به دوره جمهوری اسلامی (بدون در نظر گرفتن نتایج چند دهه «تحریم نفتی») حدود یک سوم (۳۴ درصد) از مردم ایران زیر چکمه های منادیان «تمدن بزرگ» زیر خط فقر زندگی میکردند. واقعیتی که یکی از زمینههای اصلی انقلاب سالهای ۵۶-۵۷ مردم ما را تشکیل داد. بدون شک جمهوری اسلامی این آمار وحشتناک را به سطح فاجعه بار امروزی یعنی به بیش از نیمی از جمعیت ایران ارتقاء داده است. اما چرا؟
جمهوری اسلامی در طول حیات خود هیچوقت به رقم ۶ میلیون بشکه در فروش نفت نزدیک هم نشد. دلیل این امر از یک طرف غوطه خوردن نظام سرمایهداری جهانی در بحران میباشد که نیاز به نفت در آن کاهش یافته است. در دوره احمدی نژاد نیز که هم قیمت نفت بالا رفت و هم صادرات نفت ایران افزایش یافت، درست همانند زمان شاه از درآمد حاصل نفعی به تودهها نرسید، بلکه به طور عمده صرف هزینه های سیاست خارجی رژیم در جهت تأمین منافع امپریالیستها در منطقه شد و بقیه که خود پول کلانی بود توسط احمدی نژاد و همپالگی هایش حیف و میل شد. فسادهای عجیب و باور نکردنی ای که تا خرخرۀ دستگاه جمهوری اسلامی را گرفته است و غارت ده ها میلیارد دلار از ثروت های مملکت توسط آقازاده ها و پدران و مادران رذل و دزدشان، گرچه از ابتدای حکومت جمهوری اسلامی وجود داشت، اما از زمان احمدی نژاد است که این دزدی ها و فسادها به یک پدیدۀ روزمره در جمهوری اسلامی تبدیل می شود. گُم شدن دکل های نفتی در زمان احمدی نژاد تنها یکی از نمونه های رسوا و افشاء شدۀ این پدیده وحشتناک و فاجعه بار را تشکیل می دهد.
از طرف دیگر در شرایط تشدید بحران، جهت تقویت نیروهای ارتجاعی در منطقه به نفع تداوم سلطه امپریالیستها در این منطقه و سرکوب تودههای انقلابی، وظایفی از طرف امپریالیستها به این رژیم محول شده است که نیازمند صرف بودجه و امکانات زیادی میباشد. حاصل انجام آن وظایف ضد انقلابی به تاراج رفتن ثروت های مردم ایران چندین برابر نسبت به دوره شاه توسط جمهوری اسلامی و در نتیجه شدت گیری فقر و فلاکت در جامعه میباشد. اگر در زمان شاه، وی در خط اربابان خود مجبور بود که بخشی از درآمدهای ملی را در «پیمان های» منطقه ای امپریالیست ساخته نظیر پیمان «سنتو» که به دستور آمریکا و برای مقابله با نفوذ شوروی در خاورمیانه بوجود آمده بود صرف کند، بدون آن که از این کار کمترین فایده سیاسی – اقتصادی ای به مردم ایران برسد، جمهوری اسلامی با انکشاف همان سیاست، عهده دار پیشبرد وظایف هر چه بزرگتری در خاورمیانه و شمال آفریقا گشته و میلیاردها دلار از سرمایه های این کشور را در راستای همان سیاست های امپریالیستی در لبنان و افغانستان و فلسطین و یمن و سوریه و عراق بر باد داده و هنوز می دهد.
ارتش شاهنشاهی یا اسلامی، تکیهگاه عمده رژیمهای وابسته به امپریالیسم حاکم در ایران
تبلیغات عوامفریبانه سلطنتطلبان در باب قدرت و هیبت «ارتش شاهنشاهی» یکی دیگر از جلوه های عوامفریبی های سلطنتطلبان و بلندگوهای تبلیغاتی آن هاست. اما واقعیت این است که افسار این ارتش از زمان به وجود آمدن در زمان رضا شاه توسط انگلیسی ها و بعد آمریکایی ها تا همین امروز در دستان سازندگان آن بوده و میباشد. این ارتش همان ارتشیست که در سال ۱۳۲۵ در لشکرکشی به آذربایجان حمام خون بزرگی در آن جا بر پا نمود و در مدت کوتاهی هزاران نفر از مردم بی دفاع آذربایجان را قتل عام کرد. همان ارتشی که با لشکرکشی به مردم ستمدیده عمان (در ظفار) در سال ۱۳۵۲ و قتل عام آن ها، جنبش تودههای محروم ظفار را به خاک و خون کشید، بدون این که در این لشکرکشی پر هزینه و جنایت بار کمترین منافع ملی ایرانیان مستتر باشد. این همان ارتشیست که با دست به دست شدن و افتادن به دست جمهوری اسلامی، تنها چند هفته پس از سقوط شاه با عنوان ارتش اسلامی، تودههای رنجدیده خلق کُرد ایران را به خاک و خون کشید و جنایات فراموش نشدنی ای در قتل عام مردم در سنندج، نقده و پاوه و در روستاهای «قارنا» و «قهلاتان» آفرید. جمهوری اسلامی که ارتش شاهنشاهی (امپریالیسم ساخته) را از شاه جنایتکار تحویل گرفت، با تأسیس سپاه پاسداران بر «قدرت» آن افزود و آن را برای همان مقاصدی به کار برد و می برد که این ماشین جنگی در زمان شاه مورد استفاده قرار می گرفت، یعنی برای حفظ سیستم سرمایهداری و به واقع نظام جبار حاکم و سرکوب مبارزات مردم ایران و منطقه.
«مملکتفروشی» در هر دو رژیم
تبلیغات پرو سلطنتی از «مملکت فروشی» سران جمهوری اسلامی و بخشش دریای خزر و نفت و گاز جنوب و … داد سخن می دهند، اما می کوشند که با گفتن تنها یک بخش از حقیقت و گل آلود کردن آب، به شاه وصلۀ ناجور «میهن پرستی» بزنند. این عوامفریبی نیز فایده ای برای آن ها در بر ندارد، چرا که مگر کسی فراموش کرده است که شخص شاه به فرمان امپریالیستها از جمله انگلیسی ها، مانند آب خوردن به جدا شدن بحرین از ایران رضایت داد، بی آن که این کار کمترین دستاوردی برای ایران داشته باشد؛ و مجلس فرمایشی وی نیز آن را تأیید کرد. به این ترتیب در حالی که سلطنتطلبان و «لیدر نیم پهلوی شان» در همه جا گلوی خود را با عربده های دفاع از «تمامیت ارضی» (بخوان حفظ زنجیر های استثمار و سرکوب و به انقیاد کشیدن خلقهای تحت ستم ایران به نفع سرمایهداران حاکم) پاره می کنند، به روی خودشان نمی آورند که هر جا پای منافع امپریالیستها به میان آمد، «شاهنشاه» بی اختیار آن ها به اشاره اربابانش حتی لحظه ای هم در «تجزیه» خاک «ایران» و نقض «تمامیت ارضی» درنگ نکرد. در زمان همین سلطنت شاه مزدور بود که وی فرمان جدا شدن بخش مهمی از «خاک» ایران مورد استناد آنان را صادر کرد. حال ما دیگر وارد بررسی ماهیت به غایت ضد مردمی و مملکت فروشانۀ بزرگترین قراردادهای نفت و گاز این حکومت با امپریالیستها نمی شویم. در نتیجه در این مورد هم امروز آن ها نمی توانند به جمهوری اسلامی وطن فروش، فخر بفروشند. چرا که حکومت فعلی مشغول پیشبرد همان سیاست های زمان شاه در این زمینه یعنی پیشبرد اوامر امپریالیستها، پُر کردن جیب سرمایهداران وابسته و خیانت به منافع کارگران و زحمتکشان و تودههای محروم میباشد. تنها تفاوتی که در این زمینه وجود دارد این است که امپریالیسم یا سیستم سرمایهداری انحصاری جهانی امروز در یک شرایط شدیداً بحرانی قرار دارد و برای حفظ موجودیت خود بر شدت استثمار و غارت ثروت های تودههای تحت سلطه و از جمله در جامعه ما از کانال رژیم دست نشانده اش یعنی جمهوری اسلامی افزوده است. به همین خاطر با قاطعیت می توان گفت که اگر رژیم شاه سرنگون نمیشد در شرایط کنونی جهت خدمت به امپریالیستها مصیبت ها و فجایعی را در جامعه ایران باعث میشد که رژیم وابسته به امپریالیسم جمهوری اسلامی به بار آورده است.
«پیشرفت و ترقی» کشور در زمان شاه و جمهوری اسلامی
یکی دیگر از هسته اصلی «استدلال» برای متمدن جلوه دادن جامعه ایران در دوران پهلوی و «پیشرفت» و «ترقی» در آن، تکیه بر «صنعتی»کردن ایران و احداث کارخانه های بزرگ توسط شاه، جاده سازی و از این قبیل در کشور میباشد که سلطنتطلبان از این اقدامات «پدر» بزرگ خویش و نوکر حقیر امپریالیستها مرتبا داد سخن می دهند. اما اگر معیار «صنعتی»کردن کشور همان احداث واحد های عظیم تولیدی و ظاهراً زیربنایی، کشیدن جاده و گسترش شبکه های انرژی و …. باشد، کسی باید کور باشد تا نبیند که چنین به اصطلاح «پیشرفت»ها و «ترقی»ها و صنعتی شدن کشور، تحت سلطه رژیم جمهوری اسلامی چندین برابر بزرگتر و گسترده تر و عظیم تر از دوره شاه صورت گرفته است؛ تا آن جا که باید گفت زبان سلطنتطلبان در مقابل جمهوری اسلامی در این زمینه ها قاصر است. رژیم فعلی در طول ۴۰ سال گذشته با ادامه همان سیاست های اقتصادی شاه برای گسترش نظام سرمایهداری وابسته حاکم بر ایران، بزرگترین صنایع پتروشیمی و خودرو سازی و … منطقه را در ایران احداث کرده و در جاهایی که حکومت شاه خوابش را هم نمی دید سد ایجاد نموده و جاده کشیده و شبکه برق و گاز را تا دهات دور افتاده هم گسترش داده است. در تمام این زمینه ها طرفداران سلطنت با توجه به معیارهایی که برای «رشد» و ترقی» ارائه می دهند باید کلاه خود را در برابر جمهوری اسلامی از سر بردارند.
اما این به اصطلاح پیشرفت و ترقی که در تداوم وابستگی رژیم شاه به امپریالیستها صورت گرفته تنها وابستگی هر چه بیشتر اقتصاد ایران به سیستم جهانی امپریالیستی را افزایش داده و تنها به انکشاف سیستم سرمایهداری وابسته با همه پیامدهای مصیبت بارش برای کارگران و زحمتکشان و تودههای میلیونی ایران انجامیده است. پدیده ای که خصوصیت ویژه هر دو رژیم وابستۀ شاه و جمهوری اسلامی میباشد.
نقش نظام سرمایهداری ایران در ایجاد وضع فاجعهبار برای تودهها
در تبلیغات سازمان یافته برای تطهیر رژیم شاه همان گونه که توضیح داده شد با مقایسه ای محدود و معالفارق بین شرایط زندگی مردم در حال حاضر با بیش از چهل سال قبل مطرح می شود که فقر و بیکاری و گرسنگی در حکومت گذشته یا وجود نداشت و یا بسیار کمتر از رژیم جمهوری اسلامی بود. در نتیجه با اتکاء به این پیشینه، این گونه جلوه داده می شود که پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، باید پسر شاه که مردم از او به عنوان «نیم پهلوی» یاد می کنند، روی کار بیاید تا این تغییر رژیم به بهبود وضع تودهها و نجات آنان از شرایط فاجعه بار اقتصادی – سیاسی کنونی منجر گردد.
البته همانطور که قبلاً اشاره شد تحت رژیم شاه نیز فقر و بدبختی مردم ابعادی گسترده داشت، پدیده ای که امروز بسیار شدیدتر و گسترده تر از قبل گشته است. اما سلطنتطلب ها این واقعیت را پنهان می کنند که عامل اصلی فقر و فلاکت تودههای ما، غارت ثروت های ایران توسط امپریالیستها (این روند در جمهوری اسلامی به مراتب بیشتر و وسیع تر از دوره شاه گشته است)، و سلطۀ سیستم سرمایهداری وابسته تنیده با آن میباشد که در رژیم جمهوری اسلامی با چنان آهنگ سریعی رشد و گسترش یافته که قابل مقایسه با دوره شاه نیست. وضع فاجعه بار کنونی در ایران، درست حاصل واقعیات توضیح داده شده در فوق میباشد و اساس این وضع را سیستم موجود و ساختار نظام اقتصادی حاکم تشکیل می دهد.
باید دانست که مادام که جامعه ما تحت سلطه امپریالیستها قرار دارد و طبقه سرمایه دار بر آن حکم می راند، افزایش شکاف طبقاتی بین اقلیت ثروتمندان با کارگران و زحمتکشان و بی چیزان یعنی اکثریت مطلق جامعه، تمرکز ثروت در یک سمت و فقر و فلاکت در سمتی دیگر، یک روند دائمی و شتابناک است. واقعیت این است که شرط «رشد اقتصادی» و «ترقی» و انباشت سرمایه برای سرمایهداران، تداوم و تشدید استثمار کارگران، «انباشته شدن ثروت در دست اشخاص» معدود و در یک کلام «افزایش سرمایه» در همه حال و بدون توجه به خانه خرابی مداوم اکثریت ستمکش جامعه میباشد. این شرط جز از طریق تشدید دائم التزائد غارت طبقه کارگر و محرومان و به خاک سیاه نشاندن آن ها امکان پذیر نیست. این یک قانون عام نظام سرمایهداری در همه دنیاست.
از این رو تا زمانی که چنین سیستم و ساختار اقتصادی ای پا بر جاست، هر رژیم سیاسی ای، با هر شکل و لفافه ای که برای مدیریت این سیستم روی کار بیاید، نتیجه ای جز تداوم حرکت در ریل سابق و در نتیجه تشدید دائمی فقر و محرومیت، بیکاری و گرانی و تورم و تجزیه هر چه بیشتر اقشار میانی و سقوط به اقشار تحتانی جامعه، بیکاری فزاینده و کارگران و زحمتکشانی بی چیز و تحت شدید ترین ظلم و ستم نخواهد داشت. این «قانون جاودان» سرمایهداری در کشور ماست. بنابر این، در مورد این ادعا که گویا پس از سرنگونی جمهوری اسلامی، روی کار آمدن رژیم سلطنتی به بهبود وضع تودهها و نجات آنان از شرایط فاجعه بار اقتصادی – سیاسی کنونی منجر خواهد شد، باید گفت که این یک استدلال غیر واقعی، تجریدی و آغشته به عوامفریبی ست که رابطه ذاتی بین رژیم سیاسی به عنوان رو بنا با نظام اقتصادی به عنوان زیر بنا را استتار نموده و این گونه جلوه می دهد که گویا یک طبقه استثمارگر و در این مورد سرمایهداران وابسته به امپریالیسم حاکم بر ایران، می توانند یک رژیم سیاسی دمکراتیک، مدافع آزادی و مساوات بین همه آحاد و طبقات جامعه و به نفع تودههای زحمتکش جامعه به وجود آورند. در حالی که به رغم تبلیغات فریبکارانه نیروهای ارتجاعی و دشمنان تودهها، با توجه به سلطه امپریالیستها و حاکمیت سیستم سرمایهداری وابسته در ایران امروز – به خصوص با توجه به شرایط بحران فعلی در سیستم جهانی امپریالیستی – مردم و جوانان ما باید مطمئن باشند که اگر به جای جمهوری اسلامی، حکومت شاه و یا پسرش «نیم پهلوی» بر ایران حکم می راند، به دلیل ذات روابط سرمایهداری، داغ ننگ تحمیل فقر و گرانی و تورم و بیکاری و گرسنگی و کارتن خوابی و قبر خوابی و ارتزاق تودهها از سطل زباله و … به جامعه در پیشانی «شاه شاهان» و کلا حکومت سلطنتی نیز آشکار بود؛ و هرگز از برابری، آزادی و حداقل شرایط انسانی زندگی در ایران خبری نبود. چرا که تمامی تجلیات ضد خلقی برشمرده، جزء ماهیت نظام سرمایهداری بوده و از الزامات بقاء و رشد آن هستند. درست به همین دلیل است که مارکس و انگلس این آموزگاران کبیر پرولتاریا، با مطالعه قوانین تکامل جامعه سرمایهداری تأکید کردند که در اثر سلطه نظام سرمایهداری، تحت هر رژیم سیاسی ای با هر شکلی «سراسر جامعه بیش از پیش به دو اردوگاه بزرگ متخاصم، به دو طبقه بزرگ که مستقیما در برابر یکدیگر ایستادهاند تقسیم می شود» مشتی از ثروتمندان و اغنیاء زالو صفت و انبوه بی شماری از بیچیزان و فقرا. (نقل قول از کتاب «مانیفست» سال ۱۸۴۸) واقعیتی که در تمام جهان سرمایهداری مشاهده می شود.
فساد، خصوصیت ذاتی جمهوری اسلامی و حکومت شاه
بی شک، در پاسخ به یک ذهن جستجو گر حقیقت، مطالب فوق بیان گر آن هستند که در کارزار تبلیغ به نفع سلطنت چه درجه ای از عوامفریبی و دروغگویی وجود دارد. حال ما دیگر به جزئیات و تشریح فساد ساختاری در رژیم پهلوی و بویژه در میان خانواده و نزدیکان شاه نمی پردازیم. اگر جوانان امروز در این مورد نمی دانند، مردم ایران در آن زمان بر این واقعیت اشراف داشتند که خانواده شاه از رضا خان قلدر گرفته تا پسرش و شاهزاده ها و اطرافیان وی در دوران زمامداری شان سمبل برجسته غارتگری و دزدی بودند که به بهای فقر و فلاکت اکثریت جامعه ثروت های نجومی برای خود دست و پا کردند. به واقع، در یک قضاوت بی طرفانه باید گفت که آخوندهای رذل حاکم و شاه و «هزار فامیل»اش در این زمینه یعنی فساد و اختلاس و دزدی از یک جنس بوده اند. همه می دانند که رضا خان میرپنج تا قبل از تبدیل شدن به جیره خوار امپریالیسم انگلیس و کودتای انگلیسی سال ۱۲۹۹ یک فرمانده جزء نیروی قزاق بود که آهی در بساط نداشت. اما هنگامی که با خواری و خفت توسط اربابانش خلع شد، بزرگترین مالک در سراسر ایران از جمله مالک دو هزار روستای غصب شده بود که با زور به تملک در آورده بود. ثروت پسر وی نیز در زمان فرار از ایران بر اساس برخی گزارشات خوش بینانه به ۳۰ میلیارد دلار می رسید که در طول ۴۰ سال گذشته گوشه ای از آن منبع ارتزاق و عیاشی های خانواده وی و از جمله نیم پهلوی و مادرش در خارج از کشور را تشکیل داده است. در آن زمان نیز هر قرارداد و امتیاز دولتی برای سرمایهداران رذل مستلزم پرداخت «کمیسیون» به امرای ارتش و یا سایر مقامات کار بدست بود و بخشی از درآمد نفت مستقیما به حساب بنیاد پهلوی شاه ساخته (معادل کمیته امداد امام و بنیاد مستضعفان در جمهوری اسلامی) ریخته میشد. آن هم در حالی که فقر و گرانی و تورم پشت تودههای تحت ستم را خم کرده بود و فروختن خون برای گذران زندگی، در حاشیه شهرهای بزرگ نظیر تهران رواج داشت.
اکنون مطالب فوق را جمعبندی کنیم.
نتیجهگیری
تبلیغات پرو سلطنت و تشویق توهم بازگشت به شرایط زندگی در دوران شاه سابق آن هم چهل و یکسال پس از به گورستان تاریخ سپرده شدن این رژیم وابسته، سرکوبگر و فاسد، بر آن است که با برقراری مجدد حکومت سلطنتی البته توسط صاحبان اصلی قدرت سیاسی و اقتصادی در ایران (امپریالیستها)، فقر و گرسنگی و محرومیت و سرکوب و اعدام از جامعه رخت بر خواهد بست؛ و ایران به سرزمین رفاه و آزادی برای مردم ایران تبدیل خواهد شد. اما، اولا هر انسان با وجدان و آگاهی با رجوع به مثال های عینی که در تمام زمینه های حیات اقتصادی، اجتماعی، سیاسی جامعه در دوره شاه به وفور وجود داشتند، می تواند عوامفریبانه بودن این ادعا را درک کند و متوجه گردد که با توجه به سلطه امپریالیسم بر جامعه ایران و سیطره نظام سرمایهداری وابسته در آن، اگر هم به فرض روزی پسر شاه را دوباره بر تخت سلطنت بنشانند، نه تنها وضع فاجعه بار کنونی همچنان ادامه خواهد یافت بلکه این دار و دسته برای انتقام از تودههای تحت ستم ما که در سال ۱۳۵۷ رژیم شاه را سرنگون ساختند، با شدت بیشتری به قصابی مردم و پر کردن جیب های خود خواهند پرداخت.
از همین الآن پس مانده های رژیم سابق که بوی کباب شنیده اند با شعارهای «مرگ بر کمونیسم» (در تظاهرات اخیر خودشان در هلند که ظاهرا علیه جمهوری اسلامی بر پا شده بود) و دندان نشان دادن به کمونیست ها و نیروهای مبارز (با ایجاد تنش و تلاش برای درگیری با چپ ها در تظاهرات لندن و …) در حال فرستادن سیگنال و تیز کردن دشنه های کینۀ خویش برای تداوم جنایات گذشته شاه و پدرش رضاخان میرپنج علیه تودههای رنج کشیده ایران و فرزندان آن ها، روشنفکران انقلابی و کلا هر گونه «مخالف» مرتجعین سلطنتطلب هستند. بنابراین، بدون آن که کسی بخواهد و یا مجبور شود کمترین امتیازی به رژیم دژخیم جمهوری اسلامی بدهد- رژیمی که تمام سیاست های ضد مردمی و ضد ملی رژیم وابستۀ شاه را در ابعادی بزرگتر بر کارگران و زحمتکشان ما اعمال نمود- می تواند با مقایسه وضع طرفداران در سودای قدرت رژیم شاه و متوهم به بازگشت آن با رژیم دار و شکنجۀ جمهوری اسلامی قبل از گرفتن قدرت، به اوج رسوایی سلطنتطلبان پی ببرد. خمینی جلاد و فریبکار حداقل تا مقطع روی کار آمدن توسط امپریالیستها از «احترام» به «آزادی» و حتی ابراز نظر آزادانۀ «مارکسیست ها» دم می زد. اما اینان از همین الان شمشیر برهنه خود را علیه آزادی و آزادیخواهان نشان می دهند. سلطنتطلبانی که هنوز به قدرت نرسیده از زبان فرزند محمدرضا شاه اعلام می کنند که می خواهند سپاه پاسداران را حفظ کنند و اساسا با قدرت آن ها نظم را برقرار سازند!
یک مطالعه دقیق نشان می دهد که جمهوری اسلامی از آن جا که در ماهیت هیچ فرقی با رژیم شاه نداشت، تمام سیاست های کلان اقتصادی، سیاسی و نظامی حکومت شاه در خدمت به امپریالیستها را به پیش برده و می برد و جنایات او علیه تودهها را به حد کمال رسانده است. با داشتن چنین شناختی ست که تا آن جا که به کارگران به پا خاسته، زنان، دانشجویان و سایر اقشار مردمی باز می گردد، آن ها بارها اعلام کرده اند «مرگ بر دیکتاتور!» آن ها بارها فریاد زده اند که «نه شاه می خواهیم و نه رهبر!» آن ها بارها تأکید کرده اند که «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر» و… .
و سخن آخر این که: تا زمانی که نظام سرمایهداری وابسته به امپریالیسم در کشور ما باقیست، هر رژیم سیاسی، با هر لفافه ای که برای حفظ و بقای همین سیستم روی کار آید از حکومت سلطنتی گرفته تا مذهبی، از «دمکراتیک» گرفته تا «مشروطه» و … به ماشین جنگی این نظام برای تداوم انقیاد تودههای تحت ستم ما بدل خواهند شد. تا این نظام با هر شکل از رژیم سیاسیای باقیست، فقر و گرسنگی و بیکاری کارگران، محرومیت و بی سرپناهی و زباله گردی و قبر خوابی زحمتکشان، زن ستیزی و فرهنگ مردسالارانه، نقض حق تعیین سرنوشت خلقها و سرکوب اعدام و شکنجه و … همچنان تصویر زشت حاکم بر زندگی میلیون ها تن از آحاد جامعه خواهد بود. در نتیجه در انقلاب آتی، برای رسیدن به رفاه و آزادی، این سلطه امپریالیسم و نابودی نظام سرمایهداری حاکم بر ایران است که باید آماج اصلی جنبش آزادی بخش تودهها قرار گیرد و نه صرفا شکل رژیم سیاسی.
از همین دسته
«باش تا نفرین دوزخ از تو چه سازد» جلاد!
انقلاب، کابوس سرمایه داران در ایران
سونامی ورشکستگی صندوقهای بازنشستگی و اعتراضات بازنشستگان