میرزاده عشقی
(۱۲۷۳ – ۱۳۰۳ )
«… من آن نیم که یکسره تدبیر مملکت
تسلیم هرزهگرد قضا و قدر کنم
زیر و زبر اگر نکنی خاک خصم را
وی چرخ! زیر و روی تو زیر و زبر کنم
جاییست آروزی من، ار من به آن رسم
از روی نعش لشکر دشمن گذر کنم…»
شرم چه؟ مرد يکی بنده و زن يک بنده
زن، چه کرده ست که از مرد شود شرمنده؟
چيست اين چادر و روبنده ی نازيبنده؟
گر کفن نيست، بگو چيست پی اين روبنده؟
مرده باد آنکه زنان زنده به گور افکنده
به جز از مذهب هر کس باشد!
سخن اين جای دگر بس باشد
با من ار يک دو سه گوينده همآواز شود
کم کم اين زمزمه در جامعه آغاز شود
با همين زمزمه ها روی زنان باز شود
زن کند جامه ی شرم آر و، سرافراز شود
لذت از زندگیِ جمعيت احراز شود
ورنه تا زن به کفن سربرده
نيمی از ملت ايران مرده