به ياد گرامی رفيق يوسف زرکاری!
«خاطرات یک چریک در زندان» شرح بخشی از فعالیتهای مبارزاتی یک کارگر کمونیست فدائی؛ یعنی چریک فدائی خلق، رفیق یوسف زرکاری است. بخشی از زندگی و فعالیت رفیق کارگری است که هم با زندگی مبارزاتی خود و هم با مرگ زندگیآفریناش، در همان آغاز کار مبارزاتی چریکهای فدائی خلق، در تداوم کار انقلابی و اعتلای این تشکیلات نقش بهسزائی ایفاء نمود.
رفیق یوسف زرکاری از اولین کارگران آگاه و مبارز تشکیلدهندهی صفوف چریکهای فدائی خلق بود. کارگر کمونیستی که به صفوف این تشکل پیوست تا بتواند به وظیفهی انقلابی خود در قبال طبقهی خویش و مردم رنجدیدهی ایران، به بهترین وجه جامهی عمل بپوشاند. او به یک خانواده کارگر و زحمتکش تعلق داشت و خود وی از اوان کودکی، پس از مرگ پدر برای تأمین معاش خانواده به کارگری پرداخته و تأمین مخارج مادر و برادران کوچکتر از خود را بهعهده گرفته بود. مادر رفیق، یک زن آذربایجانی بود از اینرو با اینکه خانواده در تهران زندگی میکرد، آنها در خانه به زبان ترکی صحبت میکردند. صحبتکردن بهزبان ترکی امر مثبتی بود که رفیق یوسف را از امکان محاوره و درآمیختن با کارگران آذربایجانی در تهران برخوردار کرده بود- مزیتی که بهنوبهی خود امکان فراگیری تجارب اجتماعی بیشتری را به او میداد. مجموعهی این عوامل باعث شده بود که رفیق یوسف در نوجوانی علیرغم سن کم، از پختگی و برخوردهای یک انسان مجرب برخوردار باشد.
پختگی و تجربههای عملی زندگی در میان کارگران و زحمتکشان و در میان مردم بودن از یکطرف، و صداقت و پاکی و آگاهی والای سیاسی رفیق یوسف همراه با ایمان خللناپذیرش به حقانیت مبارزه انقلابی مسلحانهای که بهتازگی توسط چریکهای فدائی خلق در جامعهی ایران آغاز شده بود از طرف دیگر، مزیت و ارزشهائی بودند که به این رفیق جوان که به هنگام دستگیری توسط مأموران ساواک ۱۹ سال بیشتر نداشت امکان برخورد پخته و انقلابی در مقابل دشمن داد. او در زندان با مقاومت جانانه در مقابل شکنجهگران، تمامی شکنجههای قرون وسطائی دژخیمان رژیم شاه را تحمل نمود؛ و در حالیکه موفق شد که کلمهای از اسرارش که در واقع اسراری متعلق به طبقهاش و کل خلق ایران بود را به شکنجهگران خود بروز ندهد، توانست ضمن حفظ هشیاری خود با اعتماد به نفس کامل نقش یک فرد سیاسی غیرمقاوم را در مقابل ساواکیهای مزدور ایفاء کرده و آنان را فریب دهد.
کتاب «خاطرات یک چریک در زندان» از یکطرف شرح شکنجهها و مقاومت این چریک فدائی خلق در زندان است و از طرف دیگر او در این کتاب توضیح می دهد که چگونه با اجرای قرارهای ساختگی، مزدوران رژیم شاه را با دلهره و ترس شدیدی که از برخورد با انقلابیون مسلح داشتند، بارها در خیابانها سرگردان ساخته بود؛ و در این مسیر شاهد چه صحنههائی از خواری و خفت ساواکیها بوده است. در این کتاب وی به شرایط حبس در سلول و اتاقها و بندهای عمومی زندانهای رژیم شاه در سال ۵۰ نیز میپردازد و پس از تشریح آنچه در آن محیطها از سر گذرانده باز هم از تجارب خود از شکنجه و بازجوئی در ساواک میگوید؛ و اینکه عاقبت چگونه و با تحمل چه مشقات و با چه درایتی موفق به فریب شکنجهگران و دستاندرکاران زندان شده و توانسته است بدون آنکه آنها از ارتباط عمیق او با چریکهای فدائی خلق اگاه شوند از زندان آزاد گردد.
امروز چند دهه از انتشار کتاب «خاطرات یک چریک در زندان» میگذرد. با این حال هنوز شور و عشق به مبارزهی انقلابی با استثمارگران و حکام ظالم جهت از بینبردن هرگونه ستم و استثمار در جامعه که با قلم یک جانِ شیفته؛ یک کارگر کمونیست فدائی، در لابلای صفحات این کتاب به تحریر درآمده چنان پایدار و زنده است که خوانندهی مبارز، وجود دوستداشتنی رفیق جوان؛ یوسف زرکاری را در کنار خود و در اعماق وجودش احساس خواهد کرد. در عین حال، این کتاب صرفاً بیان خاطرهی یک چریک از زندان نیست، بلکه در عین حال منتقلکنندهی بخشی از تجربیات مبارزاتی چه در زندان و چه در بیرون از آن در شرایط آغاز مبارزهی مسلحانه در ایران میباشد. در سال ۵۰ تاریخی در جامعه ما در حال ساختهشدن بود، تاریخی از نبردهای سترگ بین نیروهای انقلابی جامعه که دفاع از منافع تودههای تحت ستم ایران را بهعهده گرفته بودند، با نیروهای ضدخلقی که منافع سرمایهداران وابسته و امپریالیستها در ایران را نمایندگی میکردند. دورهای که همه آنچه ارتجاع در طول سالیان به نام فرهنگ و آئین و سنت در جامعه مستولی کرده بود توسط کمونیستهای راستین و دیگر نیروهای انقلابی به مصاف طلبیده شده و فرهنگ و ارزشهای سیاسی و اجتماعی نوینی میلاد خود را اعلام میکردند. در چنین دورانی بود که نیروهای مسلح حافظ نظم ارتجاعی حاکم که سالیان طولانی در مقابل نیروهای سیاسی جامعه با احساس قَدَر قدرتبودن عمل کرده بودند، اکنون خود را با جوانان انقلابیای مواجه میدیدند که با بیباکیها و شجاعتها و فداکاریهای افسانهای خود، قدرت پوشالی آنها را به سخره میگرفتند. نیروهای دشمن گیج و برآشفته هر روز ضربهی جدیدی از انقلابیون مسلح دریافت میکردند و ترس و واهمه از چریکها وجودشان را آکنده بود. این واقعیت را خود شاه با سخنان رسائی مطرح کرده است: «عزم و ارادهی آنها در نبرد اصلاً باورکردنی نیست. حتی زنها تا آخرین نفس به جنگ ادامه میدهند. مردها قرص سیانور در دهانشان دارند و برای اینکه دستگیر نشوند خودکشی میکنند.» (سخنان شاه در مورد چریکهای فدائی خلق به نقل از اسدالله علم)
بر چنین اساسی، «خاطرات یک چریک در زندان»، ضمن حفظ نکات آموزندهی خویش، امروز جهت فهم و درک دورهای از مبارزات مردم ایران، بهعنوان یک سند معتبر تاریخی نیز مطرح است.
رفیق زرکاری در این کتاب از بیتجربگیِ انقلابیون در آغاز مبارزهی خود صحبت کرده و تأکید میکند که بسیاری از دستگیریها در آن زمان حاصل عدم شناخت انقلابیون از چگونگی عملکردهای دشمن بوده است. این واقعیتی انکارناپذیر میباشد، کما اینکه با پیبردن به اشتباهات و تجربهگیری، بعدها از تعداد دستگیریهای انقلابیون بهطور چشمگیری کاسته شد. این را هم البته باید اضافه کرد که در شرایط تاریخی نوینی که در حال تکوین بود و همهچیز تازگی داشت، نیروهای ضدانقلاب هم نسبت به امور و مسایل جدید، بههمان اندازهی انقلابیون بیتجربه بودند که البته با گذشت زمان آنها نیز در کار ارتجاعی و جنایتبار خود مجرب گشتند. درک این امر از اهمیت زیادی برخوردار است و باعث آن میشود که در برخورد به تاریخ مبارزاتی دههی ۵۰ آنچه حداقل در دو سال اول این دهه گذشته به همه مسایل مبارزاتی آن دوره تعمیم داده نشود و برعکس. موضوع دیگر در رابطه با کتاب رفیق زرکاری، سندیت این کتاب درمورد اعمال شکنجه بر مبارزین در ساواک، بهمثابه دستگاه امنیتی و اطلاعاتی رژیم شاه میباشد؛ و انتشار آن بهخصوص در شرایط حال از این اهمیت برخوردار است که امروز وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی به تلاش گستردهای برای مخدوشکردن چهرهی انقلابی چریکهای فدائی خلق و به خیال خود، زدودن یک دوره مبارزاتی درخشان از تاریخ مبارزاتی مردم ایران روی آورده و در این مسیر به تطهیر ساواک میپردازد، تا آنجا که با کمک عناصر وابسته به همین وزارت، «مقام امنیتی» (پرویز ثابتی)، یکی از دستاندرکاران شکنجه در ساواک، پس از سالها، اخیراً زبان باز کرد و به انکار وجود شکنجه در دم و دستگاه امنیتی و اطلاعاتی رژیم شاه پرداخت. مسلم است که رفیق زرکاری با تحریر خاطرات خود از شکنجهگاههای رژیم شاه، پیشاپیش خط بطلان بر چنان یاوههائی کشیده است.
رفیق یوسف زرکاری کارگر آگاهی بود که برخلاف شرایط و فضای حاکم بر محیط کار و زندگی بسیاری از کارگران ایران که از رویآوری آنها بهسوی مبارزه سیاسی ممانعت میکرد- امری که در اثر فراموشنشدنی رفيق پويان «ضرورت مبارزه مسلحانه و رد تئوری بقاء» به تفصیل تشريح شده است- در جستجوی راهی برای مبارزه هرچه مؤثرتر با نظام حاکم بود. او در کارخانجات راهآهن مشغول بهکار بود و درست در همین محیط با کارگر آگاه و مبارزی در همان کارخانجات آشنا شد که تأثیر بهسزائی روی او گذاشت، بهطوری که رفاقت با آن کارگر مبارز باعث شد که زندگیاش در همان مسیر انقلابیای قرار گیرد که رفیق یوسف بهمثابه یک کارگر آگاه خواهان آن بود، یعنی صرف همهی زندگیاش در مسیر برپائی جامعهای عاری از ستم و استثمار و بیعدالتی. این مسیر را همان رفیق کارگری که رفیق زرکاری در کتاب خود از او با نام «خسرو» و در یک مورد به عنوان رفیق «الف» یا «ب» یاد میکند، در جلوی پای او نهاد. این رفیق اما کسی جز رفیق کارگر کبیر؛ کمونیست فدائی، حسن نوروزی نبود، از پیشروترین کارگران آگاهی که خود در اوایل سال ۱۳۴۸ به گروه پویان، مفتاحی، احمدزاده پیوسته بود.
در شمارهی ۴ نشریه نبرد خلق، ارگان سازمان چریکهای فدائی خلق به تاریخ مرداد ۱۳۵۳، در بخش «فرزندان راستین خلق» مطلب زیر در ارتباط با زندگی و فعالیتهای انقلابی رفیق حسن نوروزی درج شده که به زندگی رفیق یوسف زرکاری نیز مربوط است:
«در اوایل سال ۴۸ رفیق حسن با گروه مارکسیستی رفیق احمدزاده تماس گرفت. در آن دوران رفقای گروه در جلسات مرتبی که هفتهای دوبار تشکیل میدادند در واحدهای ۳ الا ۵ نفره گرد هم جمع شده و به بحث و مطالعه روی متون مارکسیستی میپرداختند… از طرف گروه مقرر شد که رفیق نوروزی دست به یک نوع فعالیت سیاسی در کارخانجات راهآهن بزند. به این ترتیب که با کارگرانی که زمینههای مساعدی نشان میدهند، آمیزش نماید و رفتهرفته آنها را با مسائل کارگری و مبارزات سیاسی آشنا کرده و به مبارزه جلب نماید. رفیق نوروزی بهدنبال این برنامه، علیرغم فضای خفقانبار کارخانه، اقدام به ارتباطگیری با کارگران مستعد و جلب ایشان به کسب آگاهیهای طبقاتی نمود. رفیق نوروزی با تنی چند از کارگران دربارهی مسائل کار و کارگری سخن میگفت و ضمناً کتابهائی از قبیل «بشردوستان ژندهپوش»، «پاشنهی آهنین» و «مادر» ماکسیم گورکی را در اختیارشان قرار میداد، ولی این عده پس از مدتی از ادامهی این کار خودداری کردند. خفقان شدید پلیسی در کارخانه و تهدیدهای دائم مأمورین پلیس سیاسی ایشان را از ادامهی چنین کاری بازمیداشت. برخی از کارگران که قدیمیتر بودند و تجاربی از فعالیتهای سیاسی قبل از سال ۳۲ را داشتند، بهشدت ابراز بدبینی میکردند و رفیق حسن را مورد طعنه قرار میدادند که تو برای رسیدن به وکالت و وزارت بهکار سیاسی پرداختهای و بدینترتیب بیاعتمادی شدید خود را ابراز میکردند. البته آنها فقط تجارب مستقیم خود را بیان میکردند، از سوئی دیگر آنها به آیندهی این نوع فعالیتها بهخاطر احساس ضعف مطلقی که دشمن در ذهنشان بهوجود آورده بود بدبین بودند و امیدی در آن نمییافتند و حتی در زوایای فکرشان نقطهی امیدی نسبت به اینگونه کارها پیدا نمیشد… .
در این میان تنها یک کارگر بسیار جوان از قسمت نجاری کارخانجات بود که با شور و شوق بیحد کتابهائی را که رفیق نوروزی در اختیارش قرار میداد مطالعه میکرد و تا به آخر این فعالیتها را ادامه داد، ولی او نیز نسبت به این شکل کار معترض بود. این رفیق جوان یوسف زرکار بود که بعدها در صفوف چریکهای فدائی خلق به مبارزه برعلیه رژیم برخاست و قهرمانانه در راه آرمان سازمانیاش به شهادت رسید.» (در این متن اسم فامیل رفیق یوسف، بهجای زرکاری، زرکار عنوان شده به همانگونه که گاه «بهرنگی» هم «بهرنگ» نامیده میشود.)
ارتباط از طریق رفیق نوروزی با گروه «رفیق احمدزاده» باعث ارتقای آگاهی سیاسی هرچه بیشتر این کارگر مبارز (یوسف زرکاری) شد؛ و هنگامی که مبارزهی مسلحانه عملاً در جامعه ایران آغاز شد، شجاعانه و با بیباکی تمام در این راه سترگ گام نهاد. در جائی از کتاب که مربوط به بند عمومی و چگونگی برخورد زندانیان سیاسی که اغلب از رفقای اولیهی چریکهای فدائی خلق بودند میباشد، رفیق یوسف به یک بازی بیستسوالی که سوال در آن «تبلیغ مسلحانه» بوده اشاره میکند. با توجه به تعریفی که رفیق از زبان طراح سوال از این مقوله بهدست میدهد میتوان دید که رفقای اولیهی سازمان چه درک درست و عمیقی از مبارزهی مسلحانهی مورد نظر چریکهای فدائی خلق داشتهاند. در قسمتی از بازی، طراح سوال برای راهنمای رفیق پرسشکننده در بازی بیستسوالی، این تعریف را از «تبلیغ مسلحانه» مطرح میکند: «سوال بهکار گرفتن تاکتیکی است جدانشدنی از مشی مسلحانه برای مبارزهی مسلحانه». این تعریف کاملاً آشکار میکند که آن رفقا تماماً به این امر آگاه بودند که «تبلیغ مسلحانه» صرفاً یک تاکتیک بود که هدف از بهکارگیری آن در کنار تاکتیکهای دیگر پیشبرد یک مبارزهی مسلحانه (در اشکال مختلف) در جامعه میباشد؛ و رسالت مبارزهی مسلحانهی مورد نظر چریکهای فدائی خلق برخلاف تصوری که حتی خیلی از مدعیان طرفداری از فدائی بعدها ارائه دادند، صرفاً به تبلیغ مسلحانه محدود نبود. تبلیغ مسلحانه در آغاز بهدرستی برای شکستن جوّ اختناق، ایجاد روحیهی رزمندگی در تودهها و بهوجود آوردن امید به ثمربخشی مبارزه در میان مردم بهکار گرفته شد؛ و در مرحله اول مبارزه نقش عمدهای داشت. اما از نظر تئوریسینهای چریکهای فدائی خلق، مبارزهی مسلحانه در روند خود میبایست در عین حال با هدفهای نظامی نیز صورت گرفته و با سازماندهی مسلح تودهها، در شکل یک مبارزه مسلحانه تودهای ظاهر شود. همانطور که میدانیم حتی در خود دههی ۵۰ پس از چند سال تبلیغ مسلحانه در جامعه، متأسفانه درک دیگری (درکی انحرافی) از این تاکتیک در سازمان بهدست داده شد و کار بهجائی رسید که خود «تبلیغ مسلحانه» بهمثابه یک تاکتیک، بهجای خود مبارزهی مسلحانه، «محور همهی اشکال مبارزاتی خلق ما» نامیده شد و در سال ۱۳۵۴ بهعنوان یک شعار در روی جلد «نبرد خلق» قرار گرفت. (جهت درک بهتر تفاوت بین تبلیغ مسلحانه و خود مبارزهی مسلحانه، به کتاب رفیق مسعود احمدزاده، «مبارزه مسلحانه – هم استراتژی، هم تاکتیک» بخش «خط مشی ما» و «نتیجهگیری» رجوع شود).
مسلماً خواننده، با مطالعهی «خاطرات یک چریک در زندان» مسایل ظریف و در عین حال مهم دیگری را در این کتاب خواهد یافت. در اینجا فقط به یک مورد باید اشاره کنم و آن توصیف درگیری شجاعانه و جنگ و گریز طولانی دو تن از چریکهای فدائی خلق با مأموران رژیم شاه در منطقهای از تهران میباشد که رفیق یوسف زرکاری خود از نزدیک شاهد آن بوده و در این کتاب به توضیح آن پرداخته است. جالب است که خود سازمان در سال ۱۳۵۱ هنگامی که رفیق یوسف در زندان بهسر میبرد، در کتاب «پارهای از تجربیات جنگ چریکی در ایران» بدون ذکر نام آن دو چریک به شرح این امر پرداخته بود. من (نویسنده این سطور) نیز که توصیف آن جنگ و گریز را در سال ۱۳۵۲ بهطور مشروح از زبان خود آن دو چریک قهرمان شنیده بودم، در صفحه ۲۱ کتاب «بذرهای ماندگار» نام آنها را ذکر کردم: «یکی از آن دو مبارز شجاع و قاطع، رفیق حمید اشرف و دیگری رفیق حسن نوروزی بود». در آخر این کتاب شرح کامل جنگ و گریز این دو کمونیست فدائی با نیروهای دشمن، از کتاب «پارهای از تجربیات جنگ چریکی در ایران» هم درج خواهد شد. خواننده میتواند با مقایسهی این گزارش با گزارشی که رفیق یوسف از مشاهدات خود از این درگیری در ارتباط با مأموران مسلح ساواک ارائه داده (متن مربوط به ۱۹ شهریور صفحه ۱۵۸ کتاب حاضر) به تصویر هرچه دقیقتر و همهجانبهتری از چگونگی نبرد دلاورانهی دو چریک فدائی خلق با نیروهای دشمن دست یابد.
رفیق کارگر؛ یوسف زرکاری، این کمونیست فدائی از اولین انقلابیونی بود که پس از آزادی از زندان بلافاصله مجدداً به صفوف چریکهای فدائی خلق پیوست، در این دور از فعالیتهای انقلابی، وی وظایف متعددی را در سازمان بهعهده گرفت. در ۱۷ بهمن سال ۱۳۵۲ رفیق در شهر اصفهان در پی انجام یکی از وظایف انقلابی خود بود که مورد یورش نیروهای پلیس رژیم شاه قرار گرفت و با شجاعت تمام با مزدوران دشمن به درگیری مسلحانه پرداخت. این درگیری مسلحانه در شرایط سال ۱۳۵۲ خود بهمثابه انجام یک عمل تبلیغ مسلحانه بود و روی مردمی که در فضای رعب و وحشت فراوان از رژیم شاه بهسر میبردند، تأثیر انقلابی بهجا گذاشت. در این درگیری بود که رفیق یوسف زرکاری، این چریک مبارز و کارگر کمونیست فدائی در راه تحقق آرمانهای سرخ طبقه کارگر جان باخت. در شمارهی ۲ «نبرد خلق» بهتاریخ فروردین ۱۳۵۳، در این مورد نوشته شده است:
«در تاریخ ۵۲/۱۱/۱۷ رفیق یوسف زرکار هنگامی که بهمنظور انجام یک مأموریت چریکی در خیابان چهارباغ اصفهان در حرکت بود، متوجه میشود که توسط چند تن از مزدوران زیر نظر است. بلافاصله بهقصد ترک منطقه سوار تاکسی میشود، دشمن به تعقیب او میپردازد و بعد از طی مسافتی ماشین مزدوران جلوی تاکسی پیچیده و مانع حرکت آن میشوند. رفیق با قاطعیت و شهامت انقلابی از تاکسی پیاده شده و بهطرف مزدوران حمله میکند و بعد از بازکردن در ماشین آنان، با شلیک گلوله یکی از مزدوران را از پای درمیآورد و یکی را بهسختی مجروح میکند. دشمن متقابلاً بهطرف رفیق شروع به تیراندازی میکند و با کمکگرفتن از نیروهای دیگر او را کاملاً محاصره میکنند. رفیق وقتی متوجه میشود که امکان فرار نیست سنگر گرفته و تا آخرین گلوله میجنگد و در این درگیری نابرابر بهشهادت میرسد. رفیق یوسف زرکار یک کارگر ۲۱ ساله و از اعضای فعال سازمان ما بود.»
بدینسان است که میبینیم آنچه بعدها در میان تودههای میلیونی ایران بهعنوان سازمان پُر افتخار چریکهای فدائی خلق شناخته شد، همان تشکلی که بهمثابه یک سازمان سیاسی – نظامی کمونیستی به ابزاری نیرومند در خدمت رهائی کارگران و زحمتکشان و همه تودههای مبارز تحت ستم ایران تبدیل شد، با کار ثمربخش توأم با رنج و زحمت بسیار و با خون پاک رفقائی نظیر یوسف زرکاری قوام یافت و چنان بار امیدبخش مبارزاتیای بهخود گرفت. متأسفانه این واقعیتی است که در سال ۵۶ رهبری این سازمان بهدست کسانی افتاد که درک درستی از مشی مسلحانه و اهداف کمونیستی چریکهای فدائی خلق نداشتند و در شرایط تودهایشدن جنبش و در آستانهی قیام بهمن، سازمان را دودَستی تقدیم عناصر سازشکاری کردند که با پاگذاشتن روی همه اهداف، فرهنگ و سنتهای ارزشمند چریکهای فدائی خلق در حین بهرهبرداری از نام پُرافتخار فدائی، سیاست مماشات و سازشکاری با رژیم خمینی را در پیش گرفتند. این سازمان بزرگ بعد از قیام بهمن که در مجموع ماهیت خردهبورژوائی داشت، پس از به هرز بردن نیروی تودهها و جوانان انقلابی که با عشق به فدائی و ارزشهای انقلابی چریکهای فدائی خلق ندانسته به آن پیوسته بودند، کارش بهجائی کشید که بخش بزرگاش از طریق فرخ نگهدار و شرکایش به آستانبوسی ارتجاع رفت و به یک نیروی ضدانقلابی تبدیل شد. با توجه به چنین روندهائی، امروز بیش از پیش آشکار شده است که تنها کسانی میتوانند و محقاند داعیهی دفاع از کمونیستهای فدائی جانباختهای چون رفیق کارگر، یوسف زرکاری را داشته باشند که همچون وی به آرمانها و راه و نظرات انقلابی تئوریسینهای این سازمان که در واقع پشتوانهی چنان عملکردهای انقلابی بود، باور داشته و مبلغ آن راه و نظرات باشند.
غیرِ لازم نیست که در اینجا خاطراتی را نیز از رفقا حسن نوروزی و حمید اشرف در سال ۵۲ در ارتباط با رفیق یوسف زرکاری نقل کنم. یکبار رفیق حسن نوروزی از ضرورت ارتباط با رفقائی از سازمان که در سال ۵۰ دستگیر شده و بعد آزاد شدهاند صحبت میکرد و در این رابطه از رفیقی حرف زد که معلوم بود از محبوبیت زیادی در بین رفقای سازمان برخوردار است. میگفت این رفیق زنداندیده همراه با تعهد انقلابیاش از چنان پختگی برخوردار است که من با اطمینان میتوانم خیلی کارها را به او رجوع دهم. من بعداً متوجه شدم که منظور او از آن رفیق، همان رفیق یوسف زرکاری است. رفیق حمید اشرف را نیز به یاد میآورم که از رفیق کارگر، یوسف زرکاری میگفت، از پُرتحرکی و بیباکی او، از رفیق کارگر کمونیست فدائی که شجاعانه با دشمن به درگیری مسلحانه پرداخته بود و خوناش ضامن رشد و تداوم کار انقلابی سازمان بود. در این صحبت از رفیق یوسف زرکاری چنان احساسات گرم و دلنشینی در صدا و سخن رفیق حمید اشرف موج میزد که انسان، پاکی و ظرافت تحسینبرانگیز آن احساسات انقلابی را با همهی وجود خود احساس و درک میکرد. در یک موقعیت دیگر پس از انتشار کتاب «حماسهی مقاومت»، رفیق حمید با تأئید چاپ مناسب و خوب آن کتاب که تیترهایش نیز با رنگ سرخ و با حروف سُربی به چاپ رسیده بود، با احساس آرزوئی گفت (در زبان ترکی بهطور رسا میتوان گفت «نیسگیل اِئله دی»): ای کاش میشد کتاب رفیق یوسف زرکار (خاطرات یک چریک در زندان) هم با تیتربندی مناسب و اینطور خوب چاپ میشد، و اضافه کرد که متأسفانه آن موقع امکانات لازم را نداشتیم. با یادآوری این خاطره امیدوارم امروز با چاپ مجدد کتاب حاضر خواست آن روز رفیق حمید اشرف هم متحقق شده باشد.
یاد رفیق یوسف زرکاری و همه رفقای کارگر کمونیست فدائی گرامی و همیشه زنده و جاوید باد!
درود بیکران به «چریکهای فدائی خلق» که رفیق کارگر آگاه و شجاعی چون یوسف زرکاری را در صفوف خود پرورانده بود!
اشرف دهقانی
آبان ۱۳۹۱
آنچه در زیر میآید مطلبی است تحت عنوان «نگاهی کوتاه به زندگی انقلابی رفیق کارگر یوسف زرکار» که از شماره سوم «نبرد خلق» ارگان سازمان چریکهای فدائی خلق به تاريخ خرداد ۱۳۵۳، از بخش «فرزندان راستین خلق»، در اینجا نقل میشود:
«فرزندان راستین خلق
نگاهی کوتاه به زندگی انقلابی رفیق کارگر یوسف زرکار
در شمارهی گذشتهی نشریه «نبرد خلق» چگونگی درگیری رفیق یوسف زرکار را که به شهادت رفیق انجامید، شرح دادیم.
تأثیر درگیری رفیق بر خلقی که شاهد جریان بودند و انعکاس این درگیری در میان مردم اصفهان، از موارد کوچکی است که نشان میدهد نه تنها با عملیاتی که با برنامهریزی و انتخاب هدف از جانب رزمندگان پیشآهنگ صورت میگیرد، بلکه با درگیریهائی که دشمن بر ما تحمیل میکند نیز شکستپذیری قدرت رژیم نمایان میشود.
شهادت رفیق کارگر، یوسف زرکار همچون زندگی انقلابیاش در خدمت رهائی خلقها قرار گرفت. یوسف در دی ماه سال ۱۳۳۱ در یک خانواده کارگر به دنیا آمد. ۹ ساله بود که پدرش درگذشت و او مجبور شد برای تأمین مخارج خانواده خود از همان سالهای کودکی به کارگری بپردازد. کار در کارخانه، واقعیت استثمار را بهطور عینی به رفیق نشان داد. او از یک طرف زندگی مشقتبار طبقه کارگر را میدید و از طرف دیگر درآمد افسانهای باد آوردهی ثروتمندان، و همین امر در ذهن رفیق نطفهی عصیان علیه نظام موجود را میکاشت. در ذهن این کارگر جوان به حکم تاریخ، نظامی تصویر میشد که در آن خبری از این بیعدالتیها و این قساوتها نباشد، اما این تصویر گنگ و مبهم بود.
ذهن او به تنهائی قادر به تصویر نظامی که باید بهوسیله طبقهی کارگر ساخته شود، نبود. باید مجموعهی تجربیات تاریخی بشر به کمک او میشتافت. ذهن رفیق همچنان در جستجو بود تا این که در ارتباط با کارگر آگاهی از کارخانجات راهآهن که در آنجا کار میکرد، قرار گرفت. آگاهیاش شکل گرفت و امیدش به ایمان بدل شد. او آیندهای را میدید که باید با تلاش او ساخته شود. از این رو پس از آنکه اولین گلوله علیه رژیم حاکم در سال ۱۳۴۹ در جنگلهای سیاهکل، از سلاح «چریکهای فدائی خلق» شلیک شد و تحولی کیفی در مبارزات خلق ما بهوجود آورد، رفیق یوسف زرکار که خود قبلاً در کوران مبارزات اقتصادی کارگران بود، راه درست مبارزه را انتخاب کرد و علیرغم کمی سن از اولین کسانی بود که به صف انقلاب مسلحانهی ایران پیوست.
رفیق پس از مدتی فعالیت، در شهریور ماه سال ۱۳۵۰ در شرایط خفقان ایران، بهوسیلهی سازمان منفور امنیت دستگیر شد. مزدوران جنایتکار، طبق معمول رفیق را به زیر شکنجه بردند. آنها تصور میکردند که میتوانند دهان این فرزند راستین خلق را بگشایند و اسرار خلق را از زبان او بیرون بکشند. ولی تصورشان باطل بود. رفیق با تکیه به ایمان و صداقت انقلابی خود دست به صحنهسازی در مقابل دشمن زد و چنین وانمود کرد که یک عنصر سادهی سیاسی است و در حالی که در تمام مدت بازداشت که با شکنجههای وحشیانه نیز همراه بود، کینه و نفرت بیحدش را به دشمن در دل خود حفظ میکرد، توانست ماهرانه دشمن را خام کند. بعد از یک سال از زندان آزاد شد و با پیگیری و پشتکار زیاد توانست دوباره با سازمان «چریکهای فدائی خلق» ارتباط بگیرد.
رفیق زرکار در ارتباط با سازمان، تجارب یک سالهی خود را در زندان، در جزوهای نوشت که به نام «خاطرات یک چریک در زندان» منتشر شد. این کتاب حقایق بسیار را از وضع زندان و مأموران سازمان امنیت بازگو میکند و نشان میدهد که قدرت رژیم پوشالی که خودش آن قدر دربارهی آن تبلیغ میکند، در مقابل قدرت ایمان و ارادههی فرزندان راستین خلق، چقدر زبون و ناتوان است.
رفیق یوسف زرکار در کتاب خود ماهیت سازمان امنیت و شهربانی را افشا میکند و شکست استراتژیکی تشبثات آنان را برای لگدمالکردن نطفهی اعتراض و آگاهی در میان خلق رنجبر ما نشان میدهد. کتاب رفیق زرکار، علاوه بر ایران، در کشورهای خارجی نیز هم به زبان فارسی و هم به زبان فرانسه چاپ و پخش شده است و گویا ترجمهی آن به زبانهای دیگر هم در شرف انجام است. این کار کمک زیادی به شناساندن رژیم منفور محمدرضا شاه به مردم کشورهای دیگر میکند.
رفیق زرکار از رفقای فعال سازمان بود. ایمان او برای رهائی خلقها از زیر ستم رژیم منفور شاه و اربابان آمریکائی و انگلیسیاش چون کوه محکم بود. تعهد و صداقت بیش از حد رفیق، همواره انگیزهای قوی برای رفقائی است که در ارتباط با او کار میکردند. نفرتاش به دشمن حدی نداشت. او که خود کارگر سادهای بود و تمام زندگیاش در فقر سپری شده بود، بهروشنی درد و رنج خلق را حس میکرد و بدین جهت تمام زندگی خود را در خدمت نابودکردن نظام موجود گذاشت. او با مرگ خود به پیمانی که با خلقاش بسته بود وفا کرد.
جاودانه باد خاطرهی رزمندهی فدائی، رفیق کارگر یوسف زرکار»
نویسنده
یوسف زرکاری
از همین دسته
چاپ جدید نقدی بر کتاب اسپارتاکوس منتشر شد!
نسخه پی دی اف کتاب جدید رفیق اشرف دهقانی
درباره کتاب جدید رفیق اشرف دهقانی با نام «بررسی زمینه ضربات سالهای ۱۳۵۴ و ۱۳۵۵ و ناگفتههایی از تاریخ چریکهای فدایی خلق ایران»